عسل مامان و بابا عسل مامان و بابا ، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

عشق مامان

پسر قشنگم اومد بغل مامانش خوش اومدی قشنگم

عزیز مامان خوش اومدی شنبه 4خرداد ساعت 11.15 خدای مهربون فرشته قشنگمو به من هدیه داد. خداروشکر که پسر کوچولوم صحیح و سالم اومد بغلم .بهترین روز زندگیم همون روز بود . پسرمو خیلی دوست دارم . خدا همه نی نی هارو به مامان باباهاشون ببخشه نی نی منم همینطور.
14 خرداد 1392

آماده کردن اتاق نی نی

گل پسر مامانی سلام. روز شنبه 17 فروردین مامان جونی اینا سیسمونیتو آوردن. دست مامان جونی و بابا جونی درد نکنه خیلی زحمت کشیدن همه وسایلات کامله همشونم خیلی قشنگن. بعد من و مامان جونی وسایلاتو چیدیم سرجاهاشون اتاقت خیلی خوشگل شده. اون شب باباسعید سرمای شدیدی خورده بود و اصلا حال نداشت. برای شام هم باباجونی و دایی جون مهرداد اومدن خونمون. دیگه کم مونده بیای و بپری تو بغل مامانی دلم واسه دیدینت لک زده زود بیا پیشم.امیدوارم وقتی اومدی از همه وسایلات و اتاقت خوشت بیاد. دوست دارم میبوسمت ...
21 فروردين 1392

وسایل چوب نی نی

پسر کوچولوی مامان سلام. اون هفته 3شنبه 2بهمن سرویس چوبت اومد اگه بدونی چقدر قشنگن میدونم که وقتی بیای و ببینیشون خیلی خوشت میاد حالا عکسشو واست میذارم. دست مامان جون بابا جون و دایی مهرداد جون که زحمت بالا آوردن از پله ها افتاد گردنش واقعا درد نکنه. دوست دارم بقیه وسیله هاتو بیارم خونمون (چون الان فعلا خونه مامان جونیه) و بچینم تو کمدت تا اتاقت خوشگل بشه امیدوارم از همه وسیله هات خوشت بیاد قندعسلم. میبوسمت.
5 اسفند 1391

تکونهای نی نی مثل پرواز پروانه است تو دل مامان

سلام شیرین تر از عسل مامان.ببخش که دیر دیر میام واست چیزی بنویسم این روزها خیلی زود خسته میشم زیاد نمیتونم بشینم.آخه ماشاله شما بزرگتر شدی واسه همین مامانی نمیتونه زیاد بشینه.تازگیها خیلی شیطون شدی مخصوصا شبها خیلی تکون تکون میخوری. عاشق این تکون خوردناتم قند تو دلم آب میشه بعضی وقتها که ساکتی نگران میشم ولی همون لحظه 1قل میخوری و خیال مامانو راحت میکنی.قربون بزرگی خدا برم که نمیذاره هیچ مامانی نگران باشه.اون هفته یعنی 29 بهمن نوبت دکترم بود با مامان جونی رفتیم دکتر خداروشکر همه چی عالی بود بعدش رفتیم سونوگرافی دوباره روی ماهتو دیدم.دکتر اونروز گفت 25 هفته و4روزته و 850 گرم شده بودی.الان دیگه رفتی تو 27 هفته.دارم لحظه شماری میکنم این ر...
5 اسفند 1391

مامانی سرما خورده

سلام عزیز مامان ببخشید خیلی وقته نتونستم بیام اینجا و واست چیزی بنویسم. اونهفته 1شنبه26آذر رفتم پیش دکتر.هواهم خیلی سرد بود داشت برف میومد.نوبتم شدورفتم داخل مطب دکتر همه آزمایشها و سونوگرافیامو دید و خداروشکرگفت که شما سالمی الهی شکرت.بعد دوباره مرحله دوم آزمایشهای غربالگری رو واسم نوشت بعدشم گفت الان دیگه میشه تعیین جنسیت کرد منم با مامان جونی ازونجا زود درومدیم ورفتیم سونوگرافی دکتر معین الدین که واقعا دکتر فوق العاده و مهربونیه.از شانس ما مطب هم خلوت بود و زود رفتیم داخل خلاصه مامانی رو تخت دراز کشید و دکتر کارشو شروع کرد. وقتیکه دوباره تونستم روی ماهتو ببینم انگار روحم تازه شد الهی مامان قربونت بره پشتتو کرده بودی به ما دکترهرچی سعی کر...
5 دی 1391

طپش قلب نازنینم قشنگترین صدای دنیا

سلام ملوسک مامان قربون اون صدای قلبت برم که وقتی شنیدم دلم میخواست فریاد بزنم. اون هفته4شنبه 10 آبان واسه اولین بار با مامان جونی رفتم سونوگرافی پیش دکتر رضا معین الدین دکتری که خاله آذر پیشش کار میکرد.رفتیم داخل مطب و من روی تخت دراز کشیدم روبه روم هم 1lcd بزرگ بود که من شمارو تو اون دیدم و دکتر صدای قلب کوچولوتم واسم گذاشت نمیدونی با چه شدتی و تند تند میزد.خیلی خوشحال شدم که خداروشکر شما سالم بودی.ایشاله نی نی همه مامانای منتظر سالم باشن. موقع برگشتن مامان جونی واست 1دست لباس خوشگل خرید.دستش درد نکنه. 2شنبه 15 آبان هم جواب سونو رو بردم پیش دکتر سوزان ناصری که برای 27 همین ماه بهم نوبت داد برم پیشش. اینم عکس لباسی که مامان جونی واست خ...
17 آبان 1391

تولد بابایی

سلام مامانی قشنگم. امسال روز تولد بابا سعید رو 3نفری باعم جشن گرفتیم البته شما هنوز تو دل مامانی هستی. کوچولوی قشنگم تو امسال بهترین هدیه هم واسه من و هم واسه بابایی هستی که خدای مهربون بهمون داده.  خدارو هزار مرتبه بخاطر این لطف بزرگ شکر میکنم. ما امسال3تایی روز 9 آبان رو واسه باباجون تولد گرفتیم.هورااااااااااا    بابایی تولدت مبارک اینم عکس کیکی که مامانی واست خریده این پایینی هم عکس کادوی شماست که 1 ادکلن خوشبو ...
13 آبان 1391

اولین سونو گرافی

سلام مامانی خوشگلم الهی مامان فدای اون قدوبالای فسقلیت بشه فردا دوباره میخوام برم دکتر قراره سونو کنه ایشاله فردا واسه اولین بار روی ماهتو میبینم عشقم دوست دارم  میبوسمت امشب2شنبست بابایی شرکته من خونه مامان جونیم.1آبان91             ...
5 آبان 1391

اولین نشانه وجود تو در من

جیگر مامان این عکسو که اولین نشونه وجود تو نازنینم در درون من بود یادم رفت واست بذارم که الان گذاشتم.من روز5مهر ازین بی بی چک استفاده کردم و فهمیدم تو کوچولوی من اومدی تو دلم قربونت بره مامانی ...
4 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق مامان می باشد